«توران خانم» چه آرزوها و وصیتهایی داشت؟
تبدیل کار تربیتی به عشق، به فضای محبت و احترام، برداشتن رقابت به هر شکل از محیط تربیتی، پرهیز از هرگونه داوری درباره کودکان در حال رشد، پرهیز از دامهای تکنولوژی و تبلیغات و رفتن به سوی طبیعت و باز هم طبیعت، از جمله آرزوها و وصیتهای «توران میرهادی» است.
به گزارش رویداد البرز، توران میرهادی، استاد ادبیات کودکان، نویسنده، متخصص آموزش و پرورش و یکی از شخصیتهای تأثیرگذار فرهنگی که بیش از ۶۰ سال در گستره آموزش و پرورش و ادبیات کودکان کوشید، ۸ سال میشود (هجدهم آبانماه ۱۳۹۵) که دیگر در بین ما نیست اما اندیشههایش، نگاهش به انسان و دغدغهاش درباره آموزش کودکان در جامعه هنوز زنده است؛ همکارانش به دنبال آرمانهای توران خانم هستند.
به گزارش رویداد البرز، او سال ۱۳۰۶ در خانوادهای متولد شد که پدرش تفرشیتبار و مادرش «گرتا دیتریش»، آلمانی بود. پس از تحصیلات ابتدایی و دبیرستان، در سال ۱۳۲۴ در رشته زیستشناسی دانشگاه تهران قبول شد اما با شرکت در کلاس درسِ «جبار باغچهبان» و «محمدباقر هوشیار» به رشته علوم تربیتی و آموزش و پرورش علاقهمند شد. در سال ۱۳۲۵ به پاریس رفت و در حالی که اروپا داغ جنگ و گرسنگی در خود داشت، میرهادی با جیرۀ خوراک روزانه ساخت و حتی در پروژههای بشردوستانه همراه دانشجویان شد و به هرزگوین و چکسلواکی رفت و در بازسازی راهآهن آن مناطق مشارکت کرد.
اروپای پس از جنگ آنچنان بر اندیشههای انساندوستانه توران میرهادی تأثیر گذاشت که از همان دوران به اهمیت آموزش و پرورش کودکان در جهت ترویج و توسعه ارزشهای انسانی پی برد و اینچنین شد که در کلاس درس «هنری والون» و «ژان پیاژه» از بزرگان روانشناسی و شناختشناسی کودک کسب علم کرد و با آموزشگران بزرگ اروپا و آمریکا همچون «فروبل»، «هاینریش پستالوژی»، «جان دیوئی»، «سلستین فرنه» و «ماریا مونته سوری» آشنا شد.
توران میرهادی در حالی که او را به ماندن در اروپا دعوت میکردند به ایران بازگشت و در سال ۱۳۳۴ به نام برادر از دسترفتهاش، کودکستان «فرهاد» و بعدها، دبستان و راهنمایی «فرهاد» را بنیاد نهاد. آن را تا سال ۱۳۵۹ اداره کرد و کتاب «جستجو در راهها و روشهای تربیت» نیز گردآمدهای از تجربههای او در درازای ۲۵ سال سرپرستی مدرسه فرهاد است.
نوشآفرین انصاری، دبیر شورای کتاب کودک میگوید: «توران میرهادی جنگ جهانی دوم را با تمام وجود حس کرده و زیسته بود و مجموعه این عوامل به گونهای در ایشان تاثیر گذاشته بود که به گواهی همگان، پندار، کردار و رفتار او در جستوجوی صلح بود. توران خانم بر این باور بود که ادبیات پیامآور صلح و دوستی است و از این رو به دنبال گسترش ادبیات کودک و نوجوان بود. آغاز این حرکت، راهاندازی نمایشگاه کتاب در سال ۱۳۳۵ بود که به تشکیل شورای کتاب در سال ۱۳۴۱ منتهی شد.»
شورای کتاب کودک در ابتدا ایدهای بود که میان توران میرهادی و لیلی آهی (ایمن) مطرح شده بود. پس از مشورت با همفکران و فعالان حوزه ادبیات کودکان، شورای کتاب کودک در سال ۱۳۴۱ پایهگذاری شد و فعالیتش را آغاز کرد. معصومه سهراب (مافی) مسئولیت تدوین و انتشار ماهنامه را برعهده گرفت و یک سال بعد، گزارشی تحلیلی از وضعیت کتابهای کودکان در ایران منتشر شد. گروهی برای بررسی و معرفی کتابهای خوب کودکان و نوجوانان تشکیل شد و شورای کتاب عضو گروههای بینالمللی مانند دفتر بینالمللی کتاب برای نسل جوان درآمد.
در سال ۱۳۵۸ تألیف و تدوین فرهنگنامه کودکان و نوجوانان را با کمکهای مالی محسن خمارلو و همکاری نوشآفرین انصاری، ایران گرگین، ایرج جهانشاهی، هوشنگ شریفزاده، اسماعیل سعادت، محمود محمودی و … آغاز کرد و تا اواخر عمرش سرپرستی تدوین و تالیف فرهنگنامه کودکان و نوجوانان را هم برعهده داشت. خودش در جایی میگوید: «طی بیش از نیم قرن گذشته در سه زمینه کار کردهام آموزش و پرورش، ادبیات کودکان و کتاب مرجع اختصاصی کودکان و نوجوانان؛ یعنی فرهنگنامه. در هر سه زمینه گرچه به ابعاد جهانی کار نیز نظر داشتهام ولی هدف اصلی من خدمت به کودکان و نوجوانان این سرزمین بوده و هست … من معتقدم که جمع، کار را پیش میبرد نه فرد. فرد میتواند نقش هماهنگکننده داشته باشد. بنابراین در هر سه زمینه تنها نکتهای که بتوانم به حساب خودم بگذارم، پیدا کردن راههای کار ثمربخش گروهی بود … کارِ گروهی برای من بسیار شیرین، بسیار آموزنده و بسیار برانگیزاننده است.»از توران میرهادی ۱۱ کتاب به یادگار مانده است اما در اندیشه او، بزرگترین خطری که آموزش و پرورش کشور ما را تهدید میکند، رقابت در مدرسه است که همهگیر شده و با وجود این عامل، نمیتوانیم انسانهایی سازنده را به جامعه تقدیم کنیم زیرا کودکان ما نمیتوانند لذت زندگی و مهارتهای زندگی را در کنار هم تجربه کنند. به نظر او باید امور فرهنگی مقدم بر توسعه اقتصادی باشد.
هفت وصیت و هفت آرزوی این بانوی فقید در مراسم یابودش اینگونه اعلام شده بود:
۱- تبدیل کار تربیتی به عشق، به فضای محبت و احترام. فضایی که کودکان با عشق بزرگ شوند، رشد کنند، تواناییهایشان شکوفا شود و بیش از هر چیز احساس امنیت کنند.
۲- برداشتن رقابت به هر شکل از محیط تربیتی. رقابت ویرانگر است. معنا و مفهوم هر کار را دگرگون و تخریب میکند. برتر، بهتر، ترها و ترینها وجود خارجی ندارند. فریب رقابت را نباید خورد.
۳- جایگزین کردن مشارکت در همه کارها و در همه سطوح. در خانواده، در مهدکودک، در جامعه کوچک، در جامعه بزرگ. لذت کار دستهجمعی سازنده است، توان و اعتماد، دوستی و محبت به وجود میآورد.
۴- پرهیز از هرگونه داوری درباره کودکان در حال رشد. ضعف و پیشرفت، خوب و متوسط برای کودکان مفهومی ندارد، برای آنها پرونده نسازیم. در تعامل مداوم، امکانات رشد را فراهم کنیم.
۵- پرهیز از دامهای تکنولوژی و تبلیغات. فناوری، تجارتی سودآور شده است و دامی تازه برای مصرفگرایی از راه تبلیغات است. گاه احساس آقاییِ تکنولوژی بر انسان را داریم. انسانی که هوش، ذکاوت، اندیشه و تواناییهای خود را در اختیار هدفهای مجازی میگذارد.
۶- پرهیز از گذاشتن بار سنگین بر دوش کودکان. کار ما ایجاد فرصتها و آزاد گذاشتن کودکان است. پیش افتادن و عقب ماندنی مطرح نیست. آموزش زبان و فناوریهای الکترونیکی دیر نمیشوند. یاد گرفتن چند عبارت یا زدن چند دکمه، آموزش نیست، نوعی فشار بیهوده و گاه بسیار گمراهکننده است.
۷- رفتن به سوی طبیعت و باز هم طبیعت. طبیعت با انسان صادق است. هر لحظه آن اکتشافی است نو. در طبیعت با دنیای خلقت، تنوع بیپایان و شگفتیهای باورنکردنی آن روبهرو هستیم. شناختن طبیعت و حفظ آن، شوقانگیز، بلکه لازم و حیاتی است.
۲۴۴۲۴۵
هیچ دیدگاهی درج نشده - اولین نفر باشید